ماجرای رابطه احساسی میان دو سگ بی دفاع را در سگ و املی بخوانید

به گزارش دَبی بلاگ، کتاب سگ و املی اثر دوید زافیر با ترجمه سجاد زارع در نشر روزگار منتشر شد.

ماجرای رابطه احساسی میان دو سگ بی دفاع را در سگ و املی بخوانید

به گزارش خبرنگار ، کتاب مگس و لملی اثر دوید زافیر، یکی از مشهورترین و پیروز ترین نویسندگان ادبیات آلمان با ترجمه سجاد زارع در نشر روزگار منتشر شد. نویسنده در کتابش کوشش می نماید رابطه احساسی میان دو سگ بی دفاع را که در جستجوی خوشبختی هستند به تصویر بکشد.

در داستان کتاب می خوانیم:

سگ تک چشمی به نام ناربه نمی تواند تصور کند که یکی مثل او بتواند زمانی عاشق گردد. مکس سگی ست که که راه خانه اش را گم نموده و از زباله دانی جایی که ناربه زندگی می نماید سردرمی آورد. مکس برای ناربه از جای زیبایی می گوید که با آدم ها زندگی می نماید و ناربه، به امید پیدا کردن جای بهتری برای زندگی، در این راه خطرناک با سگ غریبه همسفر می گردد و این گونه شخصیت های اصلی داستان مکس و املی در کنار یکدیگر قرار می گیرند.

مکس در راه، کابوسی از زمان طاعون می بیند که در آن، با ناربه زوج عاشقی هستند و به وسیله یک انسان کشته می شوند. آیا آن فقط یک کابوس بود یا مرور خاطرات؟ ناربه در ابتدا با نظر مکس که باور دارد، سرنوشت برای آن ها عشق را رقم زده است، مخالفت می نماید تا این که تماشا یک خواب، ناربه را مردد می سازد و انسانی که در خواب می بیند بر او ظاهر می گردد.

در بخشی از کتاب می خوانیم:

غریبه در خواب و بیداری می لرزید و آهسته ناله و هق هق می کرد. احتمالاً خواب بچه ها را می دید که او را تعقیب می نمایند. کنارش ایستادم و نگاهش کردم، نمی دانستم چه کار باید بکنم.

صدای شکمم از گرسنگی عایدی. می توانستم در همان حال رهایش کنم و سراغ قوطی های ماهی بروم، اما تردید کردم. نه فقط به علت برگشتن بچه ها، که البته بعید نبود قوی تر و با افراد بیشتری برگردند، بلکه آفتاب سوزان هم برایش تهدید بزرگی بود.

نمی توانستم رهایش کنم. گرمای زیاد برای ما سگ ها غیرقابل تحمل است. حرارت زیر پوست ما گیر می افتد و بعد از مدت کوتاهی سبب گرمازدگی می گردد. اگرچه با عرق بین پنجه هایش می توانست کمی خودش را خنک کند، اما بی هوش بود و نمی توانست آن را به پوستش بمالد.

با فرض محال هم که این گرما را تحمل می کرد و زنده می ماند، آن قدر ضعیف می شد که حتی نمی توانست موش هایی که شب ها از سوراخ های شان بیرون می آیند را از خودش دور کند. نخستین موش، دومی و شاید هم سومی می توانستند با دندان زخمی اش نمایند، بعد بقیه حیوانات بو می کشیدند، همه جمع می شدند و کارش را می ساختند.

قُرقُر شکمم رفته رفته بیشتر می شد و به من یادآوری می کرد که باید زودتر سراغ قوطی ها بروم.

اما اگر او را همان طور رها می کردم، کارم ناتمام و بی فایده بود و بهتر بود که همان اول از دست دخترک نجاتش نمی دادم. خم شدم و آهسته در گوشش گفتم:

- اگه بلند نشی میمیری!

البته صدای من را نمی شنید. تکانش دادم، اینبار بلندتر صدایش کردم:

- پاشو! تکان نمی خورد. باید خشونت به خرج می دادم تا بیدارش می کردم. گوشش را گاز گرفتم. کمی تکان خورد.

- بلند شو وگرنه تلف می شی.

منبع: باشگاه خبرنگاران جوان
انتشار: 6 شهریور 1400 بروزرسانی: 8 مهر 1400 گردآورنده: dabiblog.ir شناسه مطلب: 19765

به "ماجرای رابطه احساسی میان دو سگ بی دفاع را در سگ و املی بخوانید" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "ماجرای رابطه احساسی میان دو سگ بی دفاع را در سگ و املی بخوانید"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید