به یاد ایسائو تاکاهاتا؛ خالق آن شرلی و هایدی (2)
به گزارش دَبی بلاگ، هفته نامه همشهری شش و هفت - محمد صادق شایسته: احتمالا تعداد کسانی که در دنیا و یا حتی ایران خودمان تاکاهاتا را به نام بشناسند زیاد نیستند.اما قطعا ایرانی ها و به خصوص متولدان دهه شصت حتی اگر نام او را نشنیده باشند خاطرات زیادی با آثاری که او ساخته دارند، خصوصا دو سریال انیمیشنی که او کارگردانی نموده بود و در زمان پخش از تلویزیون ایران هواداران پر و پا قرصی داشت: هایدی و آن شرلی با موهای قرمز. بله! ایسائو تاکاها تا یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین کارگردانان تاریخ انیمیشن ژاپن و دنیا و یار غار هایائو میازاکی، دیگر اسطوره بزرگ صنعت انیمیشن بود.
استودیوی Ghibli
یک سال پس از موفقیت نائوسیکا از دره باد یعنی در 1985 با اضافه شدن یک ادیتور حرفه ای مانگا (کمیک بوک های ژاپنی) به نام توشیو سوزوکی به جمع رفاقتی آنها، این سه نفر یک استودیوی انیمیشن سازی خصوصی راه انداختند و نام آن را گذاشتند: Studio Ghibli آنگاه بلافاصله و در 1986 نخستین فیلم این استودیوی تازه تاسیس اکران شد: لاپوتا: قلعه ای در آسمان! کارگردان میازاکی بود و تهیه نماینده تاکاهاتا! این فیلم یکی از پرفروش ترین انیمیشن های سال شد و سیر موفقیت های Ghibli فراگیر!
هایدی
دو سال بعد ماجرا کمی متفاوت تر شد؛ این بار هم تاکاهاتا و هم میازاکی به عنوان کارگردان، فیلم ساختند. فیلم تاکاهاتا شد مدفن کرم های شب تاب و فیلم میازاکی شد همسایه من توتورو. ولی باور کردنی نبود که هر دو فیلم از یک استودیو بیرون آمده اند و باورنکردنی تر بود که کارگردانان دو فیلم رفقایی بسیار صمیمی هستند. فیلم تاکاهاتا یک تراژدی تلخ و غمگین درباره جنگ جهانی دوم بود و فیلم میازاکی یک کمدی سرخوشانه و فانتزی. با این حال هر دو فیلم پس از اکران در سال 1988 با استقبال بالای مخاطبان و منتقدان روبرو شدند. حالا دیگر آن دو و استودیوشان تبدیل به عناصر مهمی در دنیای انیمیشن شده بودند.
پس از آن و تا سال 1999 یکی در میان تاکاهاتا و میازاکی به عنوان کارگردان فیلم می ساختند و تقریبا در همه آنها توشیو سوزوکی تهیه نماینده بود. در این دوره تاکاهاتا فیلم های فقط دیروز، پوم پوکو و همسایه من یاماداس را ساخت که اصلا به تلخی کار اولش نبودند و حتی جاهایی کمدی های بسیار بامزه و خنده داری داشتند ولی به لحاظ مضمونی ادامه همان دغدغه های قبلی اش بودند.
همسایه من توتورو
رو به سوی انتها
ظاهرا همه چیز درست و مرتب در حال جلو رفتن بود که ناگهان در سال 1999 تاکاهاتای 64 ساله پس از ساخت فیلم همسایه من یاماداس به شکلی عجیب و به دلایل نگفته و شخصی دیگر فیلمی نساخت و حضورش در Ghibli را هم بسیار کمرنگ کرد. انگار تاکاهاتا دوست داشت پس از سال ها کار بی وقفه و نداشتن دوران کودکی آرام، در فرصت به جامانده ای که دارد بیشتر به زندگی شخصی و اجتماعی اش برسد اما تغییر مسیر او چندان هم به دنیایی که در آن پیشرفت نموده بود بی شباهت نبود: ادبیات. تاکاهاتا فعالیت خود را در عرصه ترجمه آثار ادبی بیشتر کرد، به خصوص ترجمه اشعار و داستان های فرانسوی!
و آنقدر در این کار ثابت قدم بود که جایزه افتخار ملی فرانسه را به پاس همه زحماتی که برای شناساندن فرهنگ فرانسوی ها ایفا نموده بود دریافت کرد. سال ها با اینکه فقط میازاکی در Ghibli فیلم ساخته و به اعتبار خود و کارنامه درخشانش افزوده بود اما با این حال تقدیر تاکاهاتا این بود که در آخرین سال های عمرش برگردد و فیلم آخرش را هم بسازد. فیلمی بسیار ساده و رویاگونه به نام داستان پرنسس کاگویا که تاکاهاتا آن را در سن 78 سالگی ساخت. فیلم از نظر فرم شباهت زیادی با فیلم قبلی اش همسایه من یاماداس دارد و از نظر مضمون باز هم تلفیقی از همه تیره روشنی های آثار قبلی اوست البته با غلظتی بیشتر.
پوم پوکو
چرا فیلمساز مهمی بود؟
جدا از استعداد و توانایی فنی و تخصصی تاکاهاتا در انیمیشن، اهمیت او و آثارش بیشتر به واسطه هشدارهای تند و تیزش درباره حفظ صلح، کودکی و شادی است. او استاد به تصویر کشیدن عواقب از دست دادن روشنی و زلالی انسان ها در کودکی است. تاکاهاتا دنیایی را که در آن جنگ و خشونت به راه افتاده باشد جهنمی می دانست که بهشت بچه ها را می سوزاند و در فیلم مدفن کرم های شب تاب این مسئله را به تلخ ترین شکل ممکن ارائه کرد. این فیلم برگرفته از تجربیات واقعی او در جریان بمباران شهر اوکایاما است؛
بمب های آتش زایی که به قول خودش با نعره های بلند از آسمان فرو می افتادند و کل شهر را می سوزاندند. او با این فیلم می خواهد بگوید که همواره انتها هر ماجرایی خوب نیست و اگر این ماجرا داستان رابطه ای شاد و خوب بین یک خواهر و برادر خردسال باشد همه چیز صد برابر بدتر و تلخ تراست. بی علت نیست که بسیاری مدفن کرمهای شب تاب را تلخ ترین انیمیشن تاریخ می دانند. او در آثار بعدی اش، چه در ظاهر و چه در باطن به از دست رفتن سرخوشی و شادی کودکی اشاره می نماید و گاهی اثرات آن را نیز نشان می دهد. تاکاهاتا در تمام آثاری که ساخته تأکید می نماید هر انسانی که کودکی شادی نداشته باشد نمی تواند در نهایت انسان خوبی گردد. به همین علت او تحت هر شرایطی مخالف شدید جنگ بود.
فعالیت های تلویزیونی
ایسائو تاکاهاتا تا قبل از اینکه برای نخستین بار تهیه نمایندگی فیلمی از میازاکی را بر عهده بگیرد در ساخت مجموعه های انیمیشن تلویزیونی بسیار فعال بود و در تعدادی از پربیننده ترین های زمان خودش به عنوان های مختلف حضور داشت. برای ما ایرانی ها به خصوص بچه ها دهه شصت، آثاری که او ساخته یا در آنها همکاری داشته آثار بسیار نام آشنایی هستند. دو تا از سریال هایی که تاکاهاتا کارگردانی نموده معروفیت بسیار زیادی در ایران دارند: هایدی و آنه در گرین گیبلر یا همان آن شرلی با موهای قرمز. تاکاهاتا این دو اثر را برای شبکه فوجی ساخته بود که در زمان خودش با استقبال بسیار خوبی از سوی مخاطبان روبرو شد.
او به گفته خودش هر دوی این سریال ها را برای ترویج و توسعه رویاپردازی و امید برای زندگی بهتر در میان بچه ها ساخته بود. با این حال وقتی درباره شخصیتی مثل هایدی این انتقاد می شد که خیلی شبیه بچه های واقعی نیست با جدیت و خشم نهفته ای پاسخ می داد: هایدی از نظر من تصویری ایده آل در خصوص چیزی است که هر کودکی باید شبیه آن باشد، چیزی که من و خیلی ها دیگر نبودیم و نمی توانستیم باشیم. من فهمیده ام که بزرگ ترها نباید سعی نمایند شخصیت کودک را مشخص نمایند. بنابراین مطمئن هستم شخصیت های من بیشتر از هر شخصیثی واقع بینانه و شبیه کودک های واقعی اند.
البته این دو سریال تنها آثار معروف او نبودند، تاکاهانا در ساخت مجموعه های انیمیشن مهم دیگری چون داستان پرین با نام ایرانی با خانمان، بچه های کوه تاراک، مارکو و سگ فلندرز نقش پررنگی داشت. دوران حضور تاکاهاتا در تلویزیون بسیار درخشان است و آثار ماندگاری که در این زمینه خلق نموده خود گواه این مدعاست.
پ
منبع: برترین ها