چرا ستایش 3 علی رغم بی قصه بودن و تکیه بر کلیشه ها مخاطب پسند است؟

به گزارش دَبی بلاگ، ساده انگاری فیلمنامه و روابط و طرح ریزی داستان به نحوی پیش رفت که تا حدودی خاتمه بندی سه گانه ستایش قابل حدس است تا جایی که انگار قرار است همه شخصیت های اصلی داستان با خوشی و خوشبختی به آخر ماجرا برساند؛ مثل تمام سریال های ساده ایرانی!

چرا ستایش 3 علی رغم بی قصه بودن و تکیه بر کلیشه ها مخاطب پسند است؟

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرنگاران- سریال های تلویزیون ما از جنس داستان های پیچیده نیستند؛ عمدتا روایتی خانوادگی اند که سر و شکل داستان شان را حول و حوش روابط آدم ها شکل می دهند. البته تجربه هم تصدیق می نماید که مخاطب ما با این دسته از تولیدات، احساس راحتی بیشتری دارد. ناگفته نماند که در این بین اغلب شان، کیفیتی آنچنانی هم ندارند!

پس مخاطب ما وادار و شاید علاقه مند به دیدن این جنس از سریال های داستانی است؛ اما واقعا همگی این ها در چشم بیننده ایرانی، جلب نظر می نمایند؟ صد البته مصادیق خلافش بسیار است. اما حداقل بوده اند محصولات نمایشی که اتفاقا توانسته اند مردم را درست یا غلط، پیگیر به دیدن نمایند، که نمونه حی و حاضرش سه گانه ستایش است.

ستایش در ابتدا، رویه قصه گویی را درپیش گرفت و پیروز هم بود. هرچند که گاهی خودش را به درام برچسب می زد و گاهی به تراژدی؛ گرچه این اصطلاحات برایش هم زیادی است و هم مضحک. چه بسا بعضی اوقات هم توانسته در قامت کمیک، مایه خنده و شادی مخاطب باشد که این ماجرا در ظواهر امر مثل همان حواشی گریم شخصیت ها و تکه کلام ها و ... نمود دوچندانی داشت! به هرحال ستایش 3 برخلاف دو سری قبلش که داستانگو بود، بیشتر دیالوگ محور است.

در سری سوم، باید سراغ قصه ای را گرفت که متاسفانه اصلا قصه نیست و حتی قصه اش درباره ستایش هم نیست؛ اینجا با مجموعه ای سر و کار داریم که عمدتا متمرکز بر گره های کوچکی است که ناپیوسته و در میان خرده دیالوگ های حشمت فردوس گفته می گردد. البته که داریوش ارجمند عصای دستی برای این مجموعه بوده و همچنان هم هست و جور خلأ ها را می کشد. خوبی ماجرا لااقل اینجاست که دیالوگ هایش امروزی تر است و گاه به درستی به دل مخاطب می نشیند.

ستایش 3 ولی درحد افراط ساده است و ساده انگار. از پشتوانه دو تجربه قبلش همچنان نفع می برد و خانواده را مشغول تماشایش می نماید درحالیکه اینبار، مخاطب چیزی به اسم داستان یکدست و سرراست را در قاب دوربین و متن نویسنده نمی بیند. دیگر ستایش نه کارکتر محوری است و نه حتی بود و نبودش خودنمایی می نماید.

شما! با سریالی عجیب و غریب روبرو نیستید و نباید هم چنین انتظاری داشت. در سری سوم عوامل فیلمساز، بیشتر به دنبال خوشبختی کارکتر های مثبت و مجازات شخصیت های منفورند تا لابد پکیج ستایش را با خوشی تمام عیار فیصله دهند.

اما بپذیریم که این سریال پر از ضعف در متن و حتی ساخت، همچنان جذب مخاطب می نماید؛ حتی اگر به دلیل پیشینه، و هویت سازی برای بعضی شخصیت هایش باشد که مخاطب، چشمش به دنبال ادا و اطوار های آنهاست. فیلمنامه ای بسیار ساده دارد که رنگ و لعابش ایرانی است و برای خانواده، روایتگری می نماید. مخاطبش را هم دست بالا نمی گیرد و از ابتدا معین می نماید که چه کسانی را مایل به تماشایش بکند، هرچند که واقعا نتوان محلی از موجودیت در عالم واقع برایش پیدا کرد و آن را یک سری خرده روایت های یخ کنار هم چسبیده بدانیم.

بیننده را از سر کنجکاوی و برای دیدن آخر و عاقبت همین شخصیت هایش، جلوی تلویزیون نشانده و نه لزوما برای دیدن یک مجموعه پر از جزئیات داستانی؛ همانطور هم که صرفا با یک سری گره های خرد و ریز میان شخصیت هاست که سریال را حتی شده با زور سرپا نگه می دارد. به هرحال اینجا با مخاطب ایرانی سر و کار داریم که گاه سریالی خوش ساخت را پس می زند و گاه اسیر قصه بی اندازه یکنواخت و ساده می گردد که البته این مسئله ناشی از پایین آمدن سطح سلیقه مخاطبان عام است که توسط اینچنین سریال هایی طی سالهای اخیر رقم خورده است.

اما باید پذیرفت که ساده انگاری فیلمنامه، روابط و طرح ریزی داستان، به نحوی پیش رفت که امروز سرانجام بندی سه گانه ستایش قابل حدس است تا جایی که انگار قرار است همه آدمک های داستان با خوشی و خوشبختی به آخر ماجرا برساند؛ مثل تمام سریال های ساده ایرانی!

منبع: خبرگزاری دانشجو
انتشار: 24 آبان 1398 بروزرسانی: 8 مهر 1400 گردآورنده: dabiblog.ir شناسه مطلب: 3107

به "چرا ستایش 3 علی رغم بی قصه بودن و تکیه بر کلیشه ها مخاطب پسند است؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چرا ستایش 3 علی رغم بی قصه بودن و تکیه بر کلیشه ها مخاطب پسند است؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید